o*o*o*o*o*o*o*o
نذر کنید آرامش به روحتون برگرده تا چهل روز برای گنجشک ها غذا بریزد
چهل شب چند تا سگه گرسنه رو سیر کنید
تا چهل روز نهال بکارید
تا چهل روز به کفترها دون بدید
تا چهل روز به خانه ی سالمندان برید و باهاشون حرف بزنید و خوشحالشون کنید و بهشون امید بدید
نذر کنید برای آرامشتون واسه ی پیرزن و پیرمردی که نمیتونن بیرون برن نون بگیرید و مایحتاجِ اولیه ی زندگیشونو محقق کنید
نذر کنید تا چهل روز غذا بپزید و سر چهار راه ها به بچه های کار بدید
نذر کنید برای آرامشتون و به بچه های کار درس خوندن یاد بدید
نذر کنید و تا چهل روز به سوپُرِ محل تون کمک کنید
نذر کنید تا چهل نفر شکمِ آدمهای مستضعف رو سیر کنید
نذر کنید و تا چهل روز؛ روزی یک دونه کفتر آزاد کنید
نذر کنید که چهل تا بی سواد رو تعلیم میدید
نذر کنید هر شب به مادرتون بابت تمامِ زحماتی که میکشه یک شاخه گل بدید
نذر کنید تا چهل سال هر شب دستِ پدرتون رو که با سختی نون آورِ خونه است بگیرید و ببوسید و قدردانه زحماتش باشید
ماشین که میخرید نذر کنید چهل تا بی بضاعت رو سوار کنید و به مقصد برسونید
خونه که میخرید نذر کنید به چهل نفر کمک میکنید که آشیانه داشته باشن
جای اینکه خونِ موجوداتی مثل گوسفند و مرغ رو که نفس میکشن بریزید و پَرپَر زدنشون رو تماشا کنید و از روی خونِشون رد بشید و انگشت توی خونشون بزنید و بمالید روی پیشونیتون تا بَلا ازتون دور بشه
به جای نفس گرفتن نفس بدید به چرخه ی حیاتِ زندگی❤️ فرگل مشتاقی
oOoOoOoOoOoO
محکمتر و سختتر از آنَم که برای تنها نبودنم در این روزگارِ وانفسا
آنچه را که در خودم غرور نامیدهام
برایِ دلت
و اگر و امّایِ داشتنت؛ به زمین بکوبم
دوست داشتنِ من قیمتی داشت بهوسعتِ یک زندگی
که تو برایِ پرداختِ آن خیلی فقیر بودی
oOoOoOoOoOoO
فرگل مشتاقی